روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش با تيتر«مسائل بدخيم در مناسبات ما با غرب»نوشت:
مفهوم "مسائل بدخيم" از دهه 1970 در ادبيات علوم اجتماعي، اقتصادي و مديريت به كار برده شده است. به نظر مي رسد امروز همين مفهوم در سياست خارجي جمهوري اسلامي و مناسبات ما با غرب بويژه استكبار و استبداد جهاني مصداق دارد. نوع مسئله ما با آمريكا از جنس "مسائل بدخيم" است. "مسائل بدخيم" چيست و چه ويژگيهايي دارد؟ در مسائل بدخيم، ما هيچ صورتبندي مشخصي از تعريف مسئله نداريم . تعريف مسئله، خود مسئله است. كسي نمي تواند آن را تعريف و سپس حل كند. راهمسئله بدخيم درست يا غلط نيست، "خوب" يا "بد" است.
در مسائل بدخيم آزمون درستي براي ارزيابي پيامدهاي راه حل وجود ندارد و موجي از پيامدها در پس هر راهحلي خوابيده است.
فرصتي بر آزمون و خطا در مسائل بدخيم وجود ندارد. هر بار تلاش براي حل مسئله پيامدهاي سنگيني دارد، بويژه آنكه مجموعهاي از راهحل ها و راهكارها در ميان نيست.
آينده پژوهي و سناريونويسي مناسبات با غرب بويژه آمريكا باسابقه خونيني كه بر روابط في مابين- چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب- وجود دارد فوق العاده مهم است و بايد آن را در رده "مسائل بدخيم" رتبهبندي كرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با كارگزاران يك پردهبرداري از اين "بدخيمي" كرده و فرمودند : "بسياري از مسائل ما با آمريكا قابل حل نيست. مشكل ما با آمريكا اصل جمهوري اسلامي است. آمريكا نه با حقوق بشر ما و نه با انرژي هستهاي ما مشكل دارد بلكه مشكل اصلي آمريكا، نفس جمهوري اسلامي است. اين يك پرده از شناخت حقيقي مسائل ما با آمريكا و غرب است كه نهايت "وخيم" بودن مناسبات ما و آنها را نشان مي دهد.
صدها دليل و برهان خصومتورزي و آشتي ناپذيري آمريكا نسبت به ملت ايران وجود دارد و مي شود آن را فهرست كرد، اما عجيب است عدهاي در داخل هنوز اميد دارند از طريق گفتگو اين خصومت را به دوستي يا اين دشمني را به حداقل كاهش دهند كه هر چه تلاش صورت مي گيرد كمتر نتيجه حاصل ميشود.
آمريكا پس از 64 سال اسناد دخالت واشنگتن در كودتاي 28 مرداد را منتشر كرد. اسنادي كه رؤساي جمهور سابق آمريكا حيا مي كردند از انتشار آن ، اما امروز بي پروا و بدون هيچ شرمي پرده از اسرار دخالتشان در كودتاي 28 مرداد برداشتند.
وزير خارجه آمريكا در تازهترين موضعگيري عليه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي بدون هر گونه پردهپوشي از تلاش آمريكا براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي سخن مي گويد و درجه "بدخيم بودن" مناسبات ايران و آمريكا را بيان مي كند!
ركس تيلرسون در نشست كميته روابط خارجي مجلس نمايندگان آمريكا همين چند روز پيش گفته بود :
"از عناصر داخلي كه بتوانند به تغيير قدرت در ايران به ما كمك كنند پشتيباني مي كنيم."
او برخلاف همه قوانين و حقوق بينالمللي و اصول منشور سازمان ملل اعتراف مي كند؛ واشنگتن مشغول تغيير و براندازي نظام جمهوري اسلامي در ايران است.
او براي اين كار دست نياز به سوي كساني در ايران دراز كرده كه فكر مي كند آمريكا را در اين هدف شوم ياري مي رسانند.
تيلرسون بخشي از اقدامات فعلي واشنگتن براي رسيدن به اين هدف را رونمايي مي كند و از 4 اقدام كليدي ميگويد :
1- مدام داريم بررسي مي كنيم چه بخشهايي در ايران بايد تحريم شود.
2-تحريمهاي تازهاي ضد افراد و نهادهاي ايران وضع شده است.
3- سياست ما تاكيد بر تحريم سپاه است تا بتوانيم آن را مهار كنيم.
4- داريم براي پاسخ دادن به ايران اقدام مي كنيم.
مقام معظم رهبري در بخش ديگري از سخنان خود در ديدار با كارگزاران مقوله تامين منافع ملي و نحوه رسيدن به آن را مطرح فرمودند و اظهار داشتند : "تامين منافع ملي بايد ملاك تصميمگيري مسئولان باشد. منافع ملي را چگونه تعريف كنيم؟ منافع ملي آن وقتي منافع ملي است كه با هويت ملي و انقلابي ملت ايران در تعارض نباشد."
بعد فرمودند : "قدرتهاي استكباري آرام نمي نشينند."
واقعيت آن است كه آنچه تيلرسون در شوراي روابط خارجي آمريكا مطرح كرد نشان داد آنها لحظهاي از ضربه زدن به منافع ملي و بويژه اقتدار ملي ما درنگ نميكنند. هدف گيري آنها عليه سپاه، نشانگر همين خيانت و درجه بدخيم بودن مسائل ما با آمريكا است.
سوال كليدي آن است ؛ مردم و رهبري درك مشتركي از روابط و مناسبات ايران با آمريكا دارند. آيا همين درك در بدنه كارشناسي دولت در حوزه خطير دپيلماسي جمهوري اسلامي با غرب و نيز آمريكا وجود دارد؟
روند گفتگوهاي دولت يازدهم با آمريكا در قضيه برجام نشان داد دستگاه ديپلماسي ما ، مسائل خارجي و سياست خارجي ما با آمريكا را در رده مفاهيم " مسائل بدخيم" ردهبندي نكرده است.
خوشبيني و اعتماد به آنها كار دست دولت داده است و از اين طريق آسيبهاي جبران ناپذيري به اقتدار و منافع ملي كشور وارد شده است. دولت بايد بپذيرد بسياري از مسائل ما با آمريكا قابل حل نيست و اين به آن دليل نيست كه ما با قدرت ديپلماسي نميتوانيم مسائل خود را با آمريكا حل كنيم، بلكه به اين دليل است كه آن طرف هيچ ارادهاي براي حل مشكلات في مابين وجود ندارد. اگر همين را رئيس دولت و رئيس ديپلماسي خارجي كشور درك كند قدري از ورود به كريدور گفتگوهاي تودر تو - كه فقط بايد امتياز بدهيم و نه تنها چيزي نگيريم بلكه منتظر ادامه خصومتورزي آنها باشيم- احتياط و پرهيز ميكند.
سناي آمريكا پنجشنبه گذشته طرح جامع تحريمهاي جديد عليه ايران را تصويب كرد.
اين همه سرو صدا عليه جمهوري اسلامي و بيان صريح دشمني با ملت ايران در مجلس نمايندگان، كاخ سفيد،سنا و شوراي روابط خارجي را نشنيدن و مشغول بگو مگوهاي ساختگي در درون كشور شدن چه معنايي دارد؟!
رهبر انقلاب اسلامي در ديدار با كارگزاران نظام فرمودند: " هيئت نظارت بر جام مراقبت كند چه اتفاقي افتاده است."
مردم بايد بدانند در مورد برجام چي فكر ميكردند و چي شد؟
مردم بايد بدانند چه كساني در داخل هستند كه وزير خارجه آمريكا اميدوار است با كمك آنها مقوله تغيير نظام كه جزء آرزوهاي آمريكاست، را از خواب و رويا به صحنه تعبير بياورند .
اقتدار ملي و افزايش قدرت جمهوري اسلامي در منطقه و حفظ گفتمان انقلاب اسلامي در جهان نشان ميدهد يك مشت احمق در اتاق فكر براندازي جمهوري اسلامي در واشنگتن وجود دارند و هر كاري كه ميكنند در نهايت به اقتدار ايران و اسلام منجر ميشود. آنها با چشم سر ديدند با ظهور انقلاب اسلامي در ايران معادلات قدرت در جهان و منطقه تغيير كرد آنچه تغيير كردني ميباشد همين است. چون تغيير دهنده اصلي، اسلام و ايران است آنچه كه مدام تغيير ميكند چهره منطقه و جهان و ريخت هژموني آمريكا در جهان است. ظريف بايد مفهوم " مسائل بدخيم" با تعاريف خاص خود را در ادبيات ديپلماسي خارجي جمهوري اسلامي در دولت دوازدهم وارد كند.
او از اين پس بايد پاسخهاي قاطع نظري و عملي در مورد مواضع مداخلهجويانه دولت آمريكا در امور داخلي ايران داشته باشد و نيز فكري براي نقض برجام بكند. او بايد صريح به ملت بگويد براي جبران خسارتهاي برجام و بد عهدي و نقض پيمان آمريكا در برجام چه بايد كرد؟ اگر او در اين پاسخ كوتاهي كند فرزندان امام (ره) و رهبري براي گوشمالي آمريكا در منطقه در پاسخهاي عملي كوتاهي نخواهند كرد.
فرمان آتش به اختيار صادر شده است. براي حل " مسائل بدخيم" در سياستهاي خارجي هيچ فرصتي را نبايد از دست داد. ظريف بايد بداند فرصتي براي آزمون و خطا در "مسائل بدخيم" وجود ندارد، هر بار تلاش براي حل مسئله ، پيامدهاي سنگيني دارد. آمريكا با چه زباني بايد بگويد خصم ملت ايران است كه ديپلماتهاي ما و نيز رئيس جمهور حقوقدان ما آن را باور كند؟!
- کاش فقط برجام نقض شده بود!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
روز پنجشنبه نمایندگان مجلس سنای آمریکا، با ۹۸ رأی موافق و تنها ۲ رأی مخالف «طرح جامع تحریم ایران و روسیه» را تصویب کردند. گفته شده، این طرح برای تصویب تنها به ۵۰ رای موافق نیاز داشت! اگرچه ترامپ سه ماه فرصت دارد تا درباره اجرای آن تصمیمگیری کند اما هم اکنون میتوان تصمیم ترامپ را پیشبینی کرد! «برنی سندرز» و «راند پال»، دو سناتوری بودند که به این طرح رأی مخالف دادند.
این قانون از یک سو اشخاص و شرکتهای مرتبط با برنامه موشکی ایران را در معرض تحریم قرار میدهد و از سوی دیگر، به دونالد ترامپ، این اختیار را میدهد تا این بار به بهانه «حمایت از تروریسم» و «نقض حقوق بشر»، تحریمهای جدیدی را علیه ایران وضع کند! به عبارتی از این پس رئیسجمهور آمریکا این اختیار را دارد که، افراد و نهادهایی را که با برنامههای موشکی ایران ارتباط دارند یا با گروههایی که با داعش و تروریستهای تکفیری و رژیم صهیونیستی میجنگند (حزبالله لبنان و مقاومت منطقه) همکاری میکنند، مشمول این تحریمها کند.
این طرح که با عنوان «مقابله با اقدامات بیثباتکننده ایران» به تصویب سنا رسیده، برای تبدیل شدن به قانون باید در مجلس نمایندگان هم تصویب شود. تصویب این طرح یعنی نقض صریح و موردی بندهای 26، 28 و 29 برجام و در نهایت نیز نقض کل برجام چرا که با این طرح عملا شرط جدیدی به توافق اضافه شده است. آمریکا در برجام متعهد شده بود تحریمهایی را که تعلیق کرده «تحت عناوین دیگر» بازنگرداند. اما با این طرح، نه تنها همه آن تحریمها بازمیگردد بلکه تحریمهای تازه و بیسابقهای نیز به آن اضافه میشود. در یک کلام میتوان گفت، این طرح به رئیسجمهور آمریکا این اجازه را داده تا به تعهداتش در برجام عمل نکند و حتی وارد مواردی از تحریمها علیه کشورمان شود که تاکنون یا نتوانسته یا جرات ورود به آن را نداشته است! که در ادامه به این مورد و فتنههای اقتصادی و غیر اقتصادی حاصل از آن خواهیم پرداخت.
اکنون میتوان با قاطعیت گفت از برجام، فقط یک نام باقی مانده و این توافق رسما از حیّز انتفاع ساقط شده است. البته نقض صریح روح و جسم برجام، گوشه بسیار کوچک حاصل از این طرح است و این تازه شروع ماجراست. بخوانید:
طرح «مقابله با اقدامات بیثباتکننده ایران» دارای سه محور کلی است: «تحریمهای موشک بالستیک»، «تحریمهای جدید تروریسم» که آمریکاییها برای اولین بار با این بهانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را هدف تحریمهای سخت قرار دادهاند (آمریکا در سال 2007 میلادی تنها نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تحریم کرده بود) و در نهایت، «تحریم تسلیحاتی» که تمام افراد و نهادهایی را که در فروش، تامین و انتقال برخی تجهیزات جنگی مثلتانک و هواپیماهای جنگی، کشتی و ... به کشورمان نقش دارند مورد هدف قرار داده و اموال و داراییهایشان را مصادره کرده و... تحریم یک نهاد قانونی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که بیسابقه است شاید، مهمترین بخش از این طرح تحریمی تصویب شده در سنا باشد که میبایست به تصویب مجلس نمایندگان آمریکا هم برسد.
برخلاف تصور عمومی، طرح جامع تحریمهای ایران، صرفا فعالیتهای اقتصادی را دربرنمیگیرد و دایرهای به مراتب گستردهتر را دربر میگیرد. طوری که برخی حتی از این طرح با عنوان«مادر تحریمها» نام بردهاند. یعنی صرفا کشورها، اشخاص، شرکتها و نهادهایی را که وارد فعالیتهای اقتصادی با تحریم شدگان میشوند را هدف قرار نمیدهد، کافی است آن کشور، شخص، شرکت یا نهاد، با آن سازمان یا نهاد تحریم شده ارتباط عادی کاری و اداری داشته باشد تا باز هم، مشمول فشارهای تحریمی آمریکا و متحدانش قرار گیرد!
حال با توجه به تحریم نهاد «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران« چه اتفاقی خواهد افتاد؟ واکنش دولت آقای روحانی به این تحریمها چگونه خواهد بود؟ اصولا چرا با وجود حیاتی بودن برجام برای غرب، آمریکاییها بدون «هیچ نگرانی خاصی» آن را نقض کردند؟ «خاص» از آن جهت که برخی مقامات حال حاضر غربی پیش از این بارها تاکید کرده و هنوز هم میکنند که، به هر قیمت ممکن باید این توافق حفظ شود، چرا که به تعبیر اوباما، برجام یکی از بزرگترین پیروزیهای غرب در حوزه سیاست خارجی بوده است، برجامی که بدون شلیک یک گلوله، توانست برنامه هستهای ایران را متوقف کند! آمریکا چرا با این وجود، به راحتی طرح را تصویب و برجام را پاره کرد؟
شاید عدهای علت نقض صریح برجام را در شخصیت خاص دونالد ترامپ و همفکرهای او در کنگره جست و جو کنند. مثلا بگویند، در دوره اوباما اگر بودیم، سنای آمریکا چنین خبطی را نمیکرد. احتمالا چنین تحلیلی را جریانهای نزدیک به دولت در کشورمان دنبال و با تلاش برای نزدیک شدن به اروپا، این مفهوم را علنیتر دنبال خواهند کرد. اما با توجه به اظهارات «رکس تیلرسون» که تنها چند ساعت قبل از تصویب طرح جامع از سوی سنا ایراد شده میتوان گفت، این تحریمها کاری است شبیه به آنچه هیلاری کلینتون، وزیر خارجه باراک اوباما با عنوان«تحریمهای فلجکننده» دنبال میکرد! دولت اوباما میگفت با این تحریمها به دنبال تغییر رفتار ایران-بخوانید تغییر نظام- هستیم؛ تیلرسون با دفاع از تصویب این طرح گفته: «از نظر من این تحریمها کار خوبی است... ما از عناصر داخلی در ایران که بتوانند به ما در تغییر قدرت کمک کنند پشتیبانی میکنیم. همانطور که میدانیم چنین عناصری در داخل ایران هستند.»
آمریکاییها پریروز و در دوران ترامپ همان کاری را کردهاند که چند سال پیش در دوران کلینتون کرده بودند! «مادر تحریمها» تکرار همان پروسه «تحریمهای فلجکننده» است.
اما به نظر میرسد، لااقل بخشی از علت این جسارت آمریکاییها را باید در داخل جست و جو کنیم. پیش از این هم غربیها با اعمال تحریمهای متعدد برجام را - نه به این صراحت- نقض کرده و واکنش درخوری را از سوی مسئولین دولتی کشورمان مشاهده نکرده بودند. بنابر این چرا نباید دوباره آن را نقض کنند؟!
وقتی اعلام میکنیم، آمریکا روح و جسم برجام را نقض کرده و در اعتراض، موارد نقض شده را مکتوب کرده و به اروپاییها میرسانیم، اما در مقابل این نقض برجامها، کوچکترین تشری به آنها نمیزنیم و تمام اعتراض ما خلاصه میشود به زدن چند ایمیل و نوشتن چند نامه، یعنی به غربیها ناخواسته پیام دادهایم، هیچ برنامه جدی برای مقابله با بدعهدیها و جسارتهایتان نداریم و میتوانید ما را با خیال راحت تحریم کنید. وقتی در چنین شرایط خطیری، تمام دغدغه دولت به جای پریدن به آمریکا میشود پریدن به منتقدان، حاشیه ساختن با واژه صلح توییتر بازی، پخش شدن یا نشدن فلان آهنگ، حضور بانوان در ورزشگاهها و... یعنی، غربیها! تحریممان کنید، چرا که واکنش موثری در قبال نقض برجام از سوی ما نخواهید دید!
شاید تغییر اولویتها و حاشیهسازیهای دیروز که بخش زیادی از عمر دولت و وقت مردم را گرفت، به دلیل آگاهی دولت از شرایط امروز بوده باشد. انشاءالله که اشتباه کرده باشیم اما، به نظر هم نمیرسد واکنش قاطع و عملی از سوی دولت در این باره مشاهده کنیم. دولت با تعطیلی بیشتر حوزهها، 4 سال عمر خود را صرف «دیگِ برجامی» کرد که از آن «آبی گرم نشده» است. لذا، شاید چارهای ندارد جز ادامه کج دار و مریز این راه ولو با چند کشور اروپایی و یا حتی به تنهایی؛ اگر چه جز یک نام خشک و خالی از «برجام» و «لغو تحریمها» باقی نمانده باشد.
دولت اگر نخواهد اهرم تحریم را از دست دشمن بگیرد، از این پس به شدت بر ادامه حاشیه سازیها نیاز خواهد داشت، حاشیههایی که میتواند هزینههایی به مراتب، سنگینتر از مذاکرات اتمی و برجام بر کشور و مردم تحمیل کند! ادامه چنین وضعیتی «خسارت محض است» و حتی میتواند، مشکلات را در کشور پیچیدهتر کرده و از حوزه اقتصادی به سایر حوزهها بکشاند. چگونه؟
اواخر اردیبهشت ماه سال 95 بود که رویترز به نقل از «ریاض سلامه»، رئیس بانک مرکزی لبنان نوشت، مجبوریم به تحریمهای آمریکا علیه جنبش حزبالله لبنان عمل کنیم چراکه عدم اجرای این قانون به معنی انزوای سیستم بانکی لبنان از جهان خواهد بود(!) در بیانیه رئیسبانک مرکزی لبنان آمده بود: «قانون صادر شده در آمریکا، باید در سطح جهان و لبنان اجرایی شود. بخشنامه شماره 137 صادر شده از سوی بانک مرکزی لبنان در سال 2016 یک الزام حقوقی و قانونی لبنانی است... اگر قانون آمریکایی اجرا نشود نمیتواند ثبات مبادلات و تسهیلات بانکی در لبنان را تضمین کرد... بانکهایی که قصد دارند حساب فرد یا سازمانی را ببندند باید توجیهی را برای این تصمیم خود ارائه کنند. هر بانکی میتواند با افراد حزبالله لبنان ارتباط مالی داشته باشد اما در این صورت باید ارتباط خود را با بانکهای جهانی قطع کنند.»
وی در نهایت از همه بانکهای لبنانی خواست به قانون تحریمهای آمریکا علیه حزبالله لبنان متعهد باشند.
بر اساس فرمول تحریمی آمریکا در لبنان، هر گونه حمایت مالی از حزبالله لبنان ممنوع است. این قانون تحریم آمریکایی باعث نزاع بیسابقهای میان حزبالله لبنان و بانک مرکزی این کشور شد که هنوز هم ادامه دارد. آمریکا با طرح تحریم حزبالله لبنان، به نوعی تحریم جنبشهای مخالف خود در لبنان را به دولت لبنان سپرد! و تلاش کرد با این حربه، این کشور را به نوعی دچار «خود تحریمی» و «نزاع داخلی» کند. به نظر میرسد، آمریکاییها این بار به دنبال اجرای این فرمول در ایران هستند و فقط به جای «حزبالله لبنان»، نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در آن فرمول گذاشتهاند. انتظار آن است که رئیسجمهور کشورمان به این فتنه کثیف آمریکایی پاسخ دندانشکنی بدهند.
- جایگاه خوفناک روحانی
احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه نوشت:
روحانی در سالهای پیشرو چه خواهد کرد؟ شاید بهتر است بگوییم سیاست داخلی ایران در آینده چگونه خواهد بود؟ آیا بهسوی گسترش دموکراسی قدم برمیداریم یا شرایط جهانی دست به دست معضلات داخلی داده و بهناگزیر به فضای محدودتری خواهیم رفت؟ روحانی در این میان چه نقشی دارد و اصلاحطلبان چه سازوکاری برای آینده اندیشیدهاند. اگر تا دیروز به هر دلیلی میشد از پاسخگویی به این سؤالها سر باز زد، امروز بیجوابگذاشتن این پرسشها هزینه گزافی برای روحانی و اصلاحطلبان خواهد داشت. اوضاعواحوال با دهه گذشته تغییر اساسی کرده و بعید است، اگر مطالبات مردم تحقق نیابد......چون گذشته رفتار کنند و برای تحقق خواستههایشان دل به جناح رقیب، اصولگرایان ببندند. دوران تازهای در سیاست آغاز شده است؛ دورانی که دیگر بازی ماروپله در سیاست از کار افتاده و اگر جناحهای سیاسی موجود این شرایط را درک نکنند و براساس تجربیات گذشته قدم بردارند، مردم آنان را ناامید خواهند کرد.
از همین اکنون باید بر این تفکر که مردم ایران غیرقابلپیشبینیاند یا احساسی تصمیم میگیرند یا منفعتطلبانه، خط بطلان کشید و بیش از آنکه نگاهها بهسوی عملکرد مردم معطوف باشد، به خلق مردمی اندیشید که در آینده خواهند آمد؛ مردمی که اینک وجود ندارند، اما از پی کنشهای سیاسی کنشگران سر برخواهند کشید. مردم، چه احساسی تصمیم بگیرند و چه منفعتطلبانه، این رویکرد در تصمیمگیری کلان آنان نقش اساسی ندارد. آنچه در پس پشت این تصمیمگیریها رخ میدهد سیاستی است که آنان را خلق میکند و سپس آنان برای خودشان تصمیمسازی میکنند. بدون هیچ پردهپوشی و ابهام و عذر و بهانهای، مطالبات مردم سرراست و روشن است؛ آنان خواستار رفاه نسبی شرایط زندگیشان هستند و میخواهند کرامت و شأن انسانیشان حفظ شود. تحقق این مطالبات در سایه امنیت رخ خواهد داد، نه در فضای امنیتی. گاه برای ایمنساختن جامعه با تشدید نظارت، فضای باز جامعه از دست میرود.
آزادیهای فردی و مدنی ناخواسته یا خواسته مورد تحدید قرار میگیرد. آنچه مردم را هراسان میکند، امنیتیکردن امنیت است که نوستالژی تلخی است به یادگار مانده از دهههای قبل. شاید در شرایط کنونی یکی از دشوارترین کارهای دولت روحانی ایجاد فضای امن برای مردم و جلوگیری از فضای امنیتی است. آنچه برژنیسکی را وامیدارد تا نگرانیاش را در مبارزه با تروریسم به کشورهای دموکراتیک گوشزد کند، سوءبرداشت از امنیت است. سوءبرداشتی که موجب امنیتیشدن جامعه میشود و شاهد مثال او کشوری به غیراز کرهشمالی نیست که تبدیل به پادگانی بزرگ شده است. ایران نیز به شیوه خودش یکی از همین کشورهای دموکراتیک است. از این منظر هم دولت روحانی و اصلاحطلبان راه سختی در پیش دارند. هرکه بامش بیش برفش بیشتر. اینک جایگاه ریاستجمهوری، مجلس و شورای شهر را اعتدالگرایان و اصلاحطلبان در اختیار دارند. اگرچه برای بهسامانکردن کارها و بهسرانجامرساندن مطالبات راه دشواری پیشرو است، اما از سوی مردم هر عذر و بهانهای در بهساماننشدن و به سرانجام نرسیدن پذیرفتنی نیست. بیش از آنکه کارایی و گفتمان اصلاحطلبان آنان را به قدرت رسانده باشد، هوش شهودی و تخیل خلاق جامعه ایرانی آنان را بر مسند نشانده است. مردم با درک وضعیت موجود به سویی گام برداشتهاند تا تغییرهای بنیادی در جامعه به وجود آوردند.
تخیل خلاق آنان احمدینژاد را برکشید، اگر این تخیل، کابوس از آب درآمد گناه آنان نیست. مردم در پی تفاوتهای بنیانیاند؛ برای رهایی از آدمها و سیاستهای کلیشهای. این رویکرد تحلیل رویکارآمدن احمدینژاد با شعارهای پوپولیستی را مخدوش میکند. یا باید از پوپولیسم ایرانی تعریفی دوباره کرد. بیشک تعریفمندکردن مفاهیم هم دردی از سیاست دوا نمیکند. باید «روشنسازی» کرد و پی برد که چه شد اینگونه شد. خلاصهکردن احمدینژاد در مفهوم پوپولیسم شاید سادهسازی تکنولوژی قدرت باشد و خوراک ذهنهای تنبل. «روشنسازی سوقدادن مخاطب به دیدن امر غیر قابل تعریف است».1 در سیاست، ما نیستیم که مسائل را طرح میکنیم بلکه مسائل است که گریبان ما را میگیرد. برای حل مسائل باید زاویه دیدی مناسب داشت و با نگاه انتقادی به سراغ کردارها و گفتارهای غیرعقلانی که عقلانی شدهاند رفت و با تیغ عقل به جراحیشان پرداخت: «در واقع عقل مفهومی است برای غلبه بر خطا و پرهیز از خطر... عقل نیرویی است که در شکاف میان یک عقلانیت خاص و کردارهایی که این عقلانیت خاص در آن عمل میکند سربرمیآورد... . عقل به منزله نیرویی که از شکاف دانش سربرمیآورد و «دیگرگونه اندیشیدن» را ممکن میکند، همواره با اکنون در ستیز و دقیقا به همین معنا نابههنگام است».2 اینک، زاویه دید دولت روحانی، مجلس و شورای شهر و در یک کلام استراتژی اصلاحطلبان چیست؟
چه برنامهای برای مسائلی که گریبان آنان را گرفته است دارند. آیا میخواهند از شکاف بین کردارهای غیرعقلانی عقلانیشده با عقل طرحی نو دراندازند یا درصدند به بازی عقلانی جلوهدادن کلیشههای رایج بپردازند. هر زاویه دیدی به روابط تازهای میانجامد. زاویه دید حسن روحانی برای کابینه جدید چیست؟ تکرار کلیشههای رایج یا اقدام و عمل برای پویایی استراتژی اصلاحطلبان، یک گام به جلو بدون برداشتن یک گام به عقب. چهارسال فرصت اندکی است و مهمتر از همه اینکه دیگر نمیشود با سیاست ماروپله مردم را تحریک یا قانع کرد. آنچه سیاست را زنده نگه میدارد عمل است. عمل به تئوری و باورها. منشأ عمل هم دولت است. بیعملی یا بیانگیزگی در سازمانها، وزارتخانهها یا هر نهادی را میتوان به هزارویک دلیل توجیه کرد. اما بیعملی دستگاه اجرائی کشور به هر دلیلی قانعکننده نیست. حسن روحانی راه سنگلاخی پیشرو دارد. راهی که بعید میدانم کسی آرزو کند که جای او باشد. مردی که زیر نگاه میلیونها چشم برای تحقق مطالبات ریز و درشتشان است. مردمی که تنها امیدشان هنوز دولت روحانی است. این امیدها و دلبستگیها خواب از چشم هر آدمی میرباید و جایگاهش را خوفناک میکند.
نظر شما